شب سوم محرم
جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۲ ب.ظ
شب سوم محرم
شب حضرت رقیه سلام الله علیها
بابا ببیـــــن تـــــمام تنم درد مےکند
دستم سرم لبم بدنم درد مےکند
تا حـــــرف میزنم سر من داد مےزنند
تا حرف میزنم دهنم درد مےکند
مانند مـــــادرت شده دستان زخمے ام
این بال های پر زدنم درد میکند
عمـــــہ چقدر قلبِ ظریفِ پر از غـمش
از داغ اینکه پیرزنم درد مےکند
بابا نـــبین که روســـریام ســـــوختہ،
دلم از داغ شعلهور شدنم درد میکند
آمـــــاده میشوم که بمیـــــرم کنار تو
امشب که سخت پیرهنم درد مےکند
بین خـــرابهام شبِ غـــسلم رسیده و
از درد زخمها کفنم درد مےکند...
حکایتی شده مویم ...
ای بابا
شکستگی ابرویم . . .
ای بابا . . .